هدف امام حسین(ع)جای خود؛ اما خود عزاداری جزو اهداف است. خود گریه هدفمند است. چون نتیجهی گریه بر اباعبدالله آشنایی با مکتب او است. چرا مردم گریه میکنند؟ یکی از دوستان اهل منبر ما گفت من در ایتالیا منبر بودم. جمعیت زیادی هم از عربهای لبنان و عراق پای منبر میآمدند. میگفت آن کسی که ما باشگاه را از او اجاره کردیم یک مسیحی بود. وی تمام ده شب مراسم میآمد و ما را تماشا میکرد. شب دهم بعد از سخنرانی و مداحی و وعظ و عزاداری مرا صدا زد و گفت: در این باشگاه چه خبر است؟ من اینجا را برای جشنها اجاره میدهم. برای برنامههایی از این قبیل: میتینگها و ملاقاتها. چرا ده شب است مینشینند و گریه میکنند؟ تو به آنها چه میگویی که اینقدر گریه میکنند؟ چرا اینقدر اشک میریزند؟ بر سر و صورت خودشان میزنند؟ ایشان گفت با اینکه خسته بودم شروع کردم برای او از پیامبر اکرم گفتم. نبی ما رسول الله است. پیامبر ما دختری داشت به نام فاطمه که تنها یادگارش بود. این دختر دو تا پسر داشت به نام حسن(ع) و حسین(ع). پیامبر(ص) آنها را روی شانه مینشاند. روی زانو مینشاند. صورتشان را میبوسید. لبهایشان را میبوسید. و به یاران خود سفارش آنها را میکرد. نسبت به آنها احترام و اهتمام و محبت داشت. پیامبر(ص) از دنیا رفت. حرمت دخترش را نگه نداشتند و او را مورد بیمهری واقع کردند. دختر پیامبر(ص) به شهادت رسید. حرمت امام حسن(ع) را نگه نداشتند. امام حسن(ع) شهید شد. فرزند دومش حسین(ع) را در کربلا محاصره کردند. میگفت: یک دوره مقتل را برای او گفتم، گفتم: آب را به رویش بستند. طفل شش ماههاش را جلوی چشمش کشتند. جوانش را جلوی چشمش«إرباً اربا» نمودند. سم اسب بر بدنش دوانیدند. زن و فرزندش را چهل منزل در شهرها گرداندند. میگفت: نزدیک دو ساعت یک مقتل را برایش گفتم. آنقدر این آقای مسیحی گریه کرد که همسرش هم که آنجا حاضر بود گفت: من سیسال است با او زندگی میکنم تا به حال گریه کردن او را ندیده بودم. با او چه کردی؟ گفتم: از حسین برایش تعریف کردم. حسین قتیل العَبَرات است. فرمود من کشتهی اشکها هستم«أنَا قَتیلْ العَبَرات». از اباعبدالله برایش گفتم. حسینی که گاهی پیامبر(ص) او را روی سینه میگذاشت. لبهای خود را به گلویش میگذاشت و میگفت: یزید با حسین من چه کار داری؟ حسین که امیرالمؤمنین هر وقت نگاه به چهرهاش میکرد اشک میریخت. یا اباعبدالله شام غریبان شماست. دلها را روانهی کربلا کنید. کنار مضجع شریف اباعبدالله. خدا، امشب در کربلا چه خبر بود؟ امشب باید قاعدتاً روضه را از زینب کبری(س) خواند. چون بیش از همه امشب زینب سختی کشید. کشتهها روی زمین، بچههای شهدا گرسنه و تشنه، خیمههایی نیمسوخته، سیدالساجدین با حال نامساعد… امشب گاهی عقیلهی بنیهاشم میآمد بچهها را از روی کشتهها برمیداشت. در گوشهای میآورد باز میرفتند. گاهی در بیابانها میگشت بچههایی که از ترس آتش به بیابان پناه آورده بودند پیدا میکرد. گاهی میآمد و سیدالساجدین را آرام میکرد. اما زینب خودش هم داغدیده بود. داغ جوان دیده، داغ برادر دیده، داغ پسر برادر دیده. امشب بسیار بر زینب سخت گذشت. جوانها، برادران، خواهران با همهی سختی، امشب نماز شبش را خواند. در دل شب بلند شد.
شکسته دلی نشسته میخواند نماز!
نماز شبش را خواند. خدایا ای کاش فردا طلوع نکند. ای خدا چگونه فردا بچهها را از کنار این بدنها جدا کنیم؟ بالاخره فردا رسید. امام سجاد(ع) فرمودند: عمهجان، بچهها را آمادهی حرکت کنید. بچهها را بر مرکبها سوار کردند. نانجیبها سفارش هم کرده بوند اینها را از کنار قتلگاه و از کنار کشتهها عبور دهید! امام سجاد(ع) میفرماید: عمهام زینب(س) کمک کرد یکییکی بچهها و زنها و حتی خود سیدالساجدین سوار شوند. سادات! عمهتان زینب میخواست سوار شود ولی نتوانست. ناچاراً آمد به قتلگاه و گفت حسین! بلند شو ببین کسی نیست خواهرت را سوار کند. برادر، بلندشو ببین زینب روی زمین مانده! برادر، من در بقیع و کنار قبر پیامبر(ص) میخواستم سوار شوم، محرمها دورم را گرفتند. برادر، روزی که در این سرزمین پیاده شدم، تو آمدی. عباس آمد. قاسم آمد. اکبر آمد. یکبار دیگر به قتلگاه آمد. نشست میان قتلگاه. نمیدانم قتلگاه رفتهاید یا نه؟ من خودم کمتر طاقت رفتن به قتلگاه را دارم! اگر به کربلا رفتید و حال مساعد نداشتید به قتلگاه نروید. اگر حالتان مساعد بود بروید! اینجا جای چندمعصوم بوده. اینجا پیامبر(ص) گریه کرده. فاطمه اشک ریخته. اینجا بدن پسر رسولالله روی زمین افتاده بود. زینب(س) آمد به قتلگاه و گفت: برادر، قربان لبهای تشنهات. قربان حلقوم بریدهات. نمیدانم چگونه روضه خواند. اما نوشتهاند فَوَ الله بَکَتْ کُلِّ عَدُوٍّ و صِدیق یعنی به خدا تمام دوست و دشمن گریه کردند! صدا زد برادر نمیخواهم بروم ولی دارند با تازیانه مرا از کنار تو میبرند.
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند!
سَیَعْلَموا الّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبون.
خدا امشب به حال زینب(س)، به آن جنازههای مطهری که امشب روی زمین کربلا افتاده. امام سجاد(ع) فرمود: عمه جان اینها ما را مسلمان نمیدانند! مگر بدن مسلمانان را دفن نمیکنند؟ خدایا به آن جنازههای مطهّر و بدن شهدایی که امشب روی زمین افتادهاند قسمت میدهم در ظهور حجهبن الحسن(عج) تعجیل بفرما! خدایا، منتقم خون حسین را به فریاد تمامی مسلمانان جهان برسان! خدایا این کشور و این نظام و تمامیت ارضی ما، رهبر عظیمالشأن و محبوب ما را در پناه ولیالله الأعظم محفوظ بدار! خدایا ریشههای فقر و فساد و تبعیض، ریشههای طلاق و گرانی و بدحجابی را از جامعهی ما ریشهکن بگردان! خدایا! بیماران، بیماران افراد حاضر در این جمع، جوانها و اطفال مریض همه را شفای عاجل عنایت بفرما! خدایا حشر و نشر و حیات و ممات ما و اولاد ما را با اهلبیت و قرآن قرار بده! خدایا جوانهای ما را از خطرات محفوظ بدار! هر قلم و دست و کتابت و برنامهریزی که برای انحراف جوانها توسط هر گروه و شخصی صورت میگیرد شرشان را به خودشان برگردان! خدا به مقربان درگاهت فیض و بشارت، به روح شهدا، اموات، اموات این جمع، روح ملکوتی امام عائذ و واصل بفرما. بِالنّبیِ و آله…
آخرین نظرات