# داستانک برای خوشحالی ات ببخش نه اینکه بستانی
13 آذر 1396 توسط نجمه همتيان
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت چشمشان به يک کفش کهنه افتاد. شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم …! استاد گفت چرا براى… بیشتر »