یه لات بود تو مشهد… هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش میکنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر… بیشتر »
کلید واژه: "امربه معروف"
#برخورد_صحیح (خاطره شهید ابراهیم هادی)پاییز 1361 بود. با موتور به سمت میدان آزادی میرفتیم. میخواستم ابراهیم رو برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسونم. یه ماشین مدلبالا از کنار ما رد شد. خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت. نگاهی به… بیشتر »
آخرین نظرات