فدك ، سرزمين آبادى بود در نزديك مدينه به فاصله 140 كيلومترى . فدك از اموال خالصه بود. زيرا فدك سرزمينى بود كه هرگز به جنگ و غلبه فتح نگرديد، بلكه هنگامى كه خبر خيبريان به دهكده فدك رسيد، همگى حاضر شدند كه با پيامبر گرامى از در صلح وارد شوند و نيمى از اراضى فدك را در اختيار پيامبر (ص ) بگذارند و نيمى ديگر را به خود اختصاص دهند و در برابر آن در انجام مراسم مذهبى كاملا آزاد باشند و حكومت اسلامى امنيت منطقه آنان را حفظ كند.
مى گويند وقتى آيه (( (و آت ذالقربى حقه …) )) نازل گرديد، پيامبر گرامى فدك را به دختر گرامى خود فاطمه (ع ) بخشيد. از مرگ پيامبر (ص ) ده روز نگذشته بود كه به زهرا (ع ) خبر رسيد كه ماءموران خليفه ، ابوبكر، كارگران او را از سرزمين فدك بيرون كرده و رشته كار را به دست گرفته اند. از اين جهت فاطمه (ع ) با گروهى از زنان بنى هاشم به قصد باز گرفتن حق خويش ، پيش خليفه رفت و گفتگوهايى بين دخت پيامبر و خليفه انجام گرفت . دختر پيامبر (ص ) به ابوبكر مى گويد: چرا مرا از حق خويش بازداشتى و كارگرانم را بيرون كردى ؟ خليفه مى گويد: من از پدرت شنيده ام كه پيامبران از خود چيزى به ارث نمى گذارند. فاطمه (ع ) فرمود: فدك را پدرم در حال حيات به من بخشيده بود و من در زمان حيات پدرم مالك فدك بودم . خليفه گفت : آيا براى اين امر گواهانى هم دارى ؟ فاطمه (ع ) فرمود گواهان من عبارتند از على ، امّ ايمن و به عقيده بعضى امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) و همه گواهى دادند. سپس على (ع ) به ابوبكر گفت : هرگاه من مدعى مالى باشم كه در دست مسلمانى است از چه كسى شاهد مى طلبى ؟ از من شاهد مى طلبى كه مدعى هستم يا از شخص ديگرى كه مال در اختيار و تصرف اوست ؟ خليفه گفت : در اين موقع من از تو گواهى مى طلبم . على (ع ) فرمود: مدتهاست كه فدك در اختيار و تصرف ماست ، اكنون كه مسلمانان مى گويند فدك از اموال عمومى است بايد آنان شاهد بياورند.(52)
خليفه براى اينكه (فدك ) را از تصرف زهراى اطهر (ع ) خارج كند به حديثى متوسل شد كه خلاصه آن چنين است : (پيامبران چيزى از خود به ارث نمى گذارند و تركه آنان پس از درگذشتشان صدقه مى باشد).
اين حديث را وقتى بر قرآن عرضه كنيم معلوم مى گردد كه درست نيست و از جهت عقل هم صحيح نمى باشد كه پيامبران براى فرزندان خود ارثى نگذارند همچنان كه در سوره مريم (آيه 5 و 6) آمده است : (حضرت زكريا در مقام دعا يادآور مى شود: من از پسرعموها پس از درگذشت خويش مى ترسم زن من نازاست ، خداوندا مرا فرزندى عطا كن كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد. پروردگارا او را پسنديده قرار بده ).
و نيز در سوره نمل آيه 16 خداوند مى فرمايد: (( (و ورث سليمان داود)، )) يعنى : سليمان از داود ارث برد، خليفه وقت بنا به تحريك اطرافيان مى خواست دختر پيامبر (ص ) و شوهرش على (ع ) از درآمد فدك بى نصيب باشند تا نتوانند صدقات را به مردم بينوا و ديگران بدهند و در نتيجه كسانى كه به طمع مال دنيا به گرد آنها جمع شده اند پراكنده شوند. ديگر آنكه عده اى در زمان ابوبكر از پرداخت زكات خوددارى كردند و عايدات خزانه بيت المال روبه كاهش گذاشت . فدك سرزمينى آباد با نخلستانهاى فراوان بود كه در سال نزديك هفتاد هزار دينار عايدى داشت ؛ بدين جهت ابوبكر فدك را از دست دخت پيامبر (ص ) خارج كرد و بسيارى ديگر از خلفاى اموى و عباسى از او پيروى كردند. نخستين بار عمر بن عبدالعزيز (فدك ) را به اولاد زهرا (ع ) و بنى هاشم باز گردانيد.
بارى ، وقتى خبر غصب فدك را براى فاطمه اطهر (ع ) آوردند خويشاوندان و نزديكان خود را طلبيد و در مسجد رسول خدا (ص ) آمد و در پشت پرده قرار گرفت . مهاجر و انصار وقتى ناله دردناك و آه سوزناك فاطمه را كه از خالى بودن جاى پدر و ستم مسلمانان از نهادش برخاست شنيدند، بشدت گريستند. فاطمه اندكى صبر كرد تا سكوت حكمفرما شد آنگاه خطبه غرّايى ايراد فرمود.
در آغاز در ستايش و سپاس خداوند چنين گفت : (سپاس و ستايش پروردگارى را كه دست بخشنده او از آستين آفرينش بيرون آمد و به مخلوقات جهان كه در صحراى عدم بودند رنگ هستى بخشيد. سپاس خداى را كه ما بندگان را درس سپاسگزارى آموخت و شكرگزارى را وظيفه ما گردانيد. او پروردگارى است كه قبل از هر چيز بوده و پس از هر چيز خواهد بود). آنگاه فرمود: (اين منم فاطمه دختر پيغمبر كه بر يگانگى اللّه گواهى مى دهم و اعتراف مى كنم كه محمّد، پدر من ، بنده و فرستاده اوست . شما اى گروه مهاجر و انصار با پيغمبر خود پيمان بستيد كه دين وى را با دستان خويش بگردانيد و دنياى بشريت را در گرد محور دين او گردش دهيد).
آنگاه درباره اسلام و كتاب خدا و عترت پيامبر و بر پاى داشتن نماز و روزه و حج و جهاد سخن گفت و سپس فرمود:
(اى مردم مسلمان ! به شما سفارش شده است كه ما را ترك نگوييد و فرزندان پيغمبر خود را تنها نگذاريد و عترت او را پاس داريد).
ديگر بار خود را معرفى كرد و فرمود: (… در برابر اين قبر مقدس كه ايستاده ام كسى را ياراى دروغ گفتن نيست . من سخنى به گزاف نمى گويم … اين پدر من است كه اكنون در اين مزار خفته … پدرم محمّد (ص ) آمد و شما را در مدرسه فضيلت و اخلاق ، درس اخلاق و فضيلت داد و آيين انسانيت را به شما آموخت . اين شما هستيد كه تا او جان به جانان تسليم كرد به عهد قديم و دوره جاهليت برگشتيد و سر ناسازگارى پيش گرفتيد… و آهنگ نفاق و فراق پيش گرفته ايد… گمان مى كنم شيطان به مغزهاى شما سلطه يافته و پاى بى پرواى شما را از راه به بيراهه كشانده است ). سپس كلماتى گفت كه همچون پتك بر مغز غاصبان حقش فرود آمد. فرمود: (چه كسى گفته فاطمه از ميراث پدر محروم است . آن كيست كه حصار قانونى ارث را شكسته و آيات قرآنى را به هواى نفس خود تفسير مى كند. اى مهاجر و انصار، من از گفتار اين پيرمرد غرق حيرتم ابوبكر چنين فكر مى كند كه خود مى تواند ميراث ابوقحافه را در اختيار گيرد، امّا ميراث محمّد بر فاطمه حرام است . كسى حق ندارد در برابر قرآن از پدرم حديث نقل كند). آنگاه فاطمه زهرا (ع ) آياتى از قرآن مجيد تلاوت فرمود: از سوره نمل آيه (( (و ورث سليمان داود) )) كه قرآن از ميراث خوارى سليمان و ميراث گذارى داود سخن مى گويد. سپس از سوره آل عمران گفتار زكريا و از سوره نساء دستور ارث را بر مهاجر و انصار فرو خواند و سپس فرمود:
(اى مهاجر و انصار با اين آيات روشن چه مى گوييد و چگونه مى خواهيد يك قانون عمومى را به يك روايت فردى متزلزل سازيد؟ چگونه مى خواهيد فاطمه دختر محمّد را كه جگر گوشه او و پرورش يافته اوست از ميراث پدرش محروم سازيد؟) و سپس روى به ابابكر كرد و با خشم و تندى فرمود: (من در روز رستاخيز گريبان تو را خواهم گرفت و حق پايمال شده امروز را از تو باز خواهم ستاند).
سپس روى به جوانان مدينه و بعد از آن روى به قبايل و انصار كرد و فرمود: (اى جوانان غيرتمند! اى ياران و ياوران فداكار اسلام ! اين چه سستى و سهل انگارى است كه پيش گرفته ايد؟ اى گروه انصار چرا همچون يخ فسرده ايد و خاموشيد در حالى كه مشتى رياكار و ناسزاوار، حق مرا و يادگار پدرم را از كفم مى ربايند. شما كه زر در كف و زور در بازو داريد چه شده است كه از جاى نمى جنبيد؟ كو آن بازوان كمانكش و كجاست آن مشتهاى كوه فرسا كه به جنگ كفار مى رفتيد؟ چه نيكو برخاستيد و چه نكوهيده بر جاى نشستيد و خاموش شديد؟). ابوبكر در برابر منطق كوبنده دخت پيامبر چاره اى جز تسليم نداشت ولى بدخواهان نگذاشتند كه حق به حق دار رسد و خلافت و ولايت در موضع اصلى خود قرار گيرد. سخنان آتشين زهرا (ع ) آن چنان تاءثيرى بر جاى گذاشت كه بيم انقلاب و شورش همه قدرتمندان را دچار هراس بزرگى كرد. زهراى اطهر (ع ) سوگند خورد كه ديگر با ابوبكر و عمر سخن نخواهد گفت . آنگاه روى از مردم به سوى قبر مطهر پدر بزرگوارش گردانيد و خود را با حال پريشانى روى قبر پدر انداخت و فرمود: (پدرم آنها بر من ستم كردند بزودى در روز رستاخيز كيفر كردار خويش را خواهند گرفت . پدرم تا زنده ام بر تو مى گريم و چشم من از ريختن اشك باز نخواهد ايستاد…).
زنان بنى هاشم بسيار گريستند و دختر پيغمبر (ص ) را از قبر پدر كنار كشيدند و افتان و خيزان به خانه بردند.
همسر فاطمه زهرا (ع ) على مرتضى (ع ) نيز در اين زمان تاريك كه ابرهاى فتنه ، خورشيد حقيقت را پوشانده بود، فاطمه (ع ) را به صبر و شكيبايى دعوت كرد و خود نيز - براى اينكه درخت نوپاى اسلام از ريشه نخشكد - 25 سال (خار در چشم و استخوان در گلو) صبر كرد.
فاطمه زهرا دخت گرامى پيامبر بر اثر مصائبى كه (اگر بر روزهاى روشن مى ريخت آنها را به شبهاى تار مبدل مى كرد) كم كم ناتوان و ضعيف شد و به روايتى سوم ماه جمادى الاخره پس از 75 يا 95 روز بعد از وفات پدر بزرگوار خود چشم از جهان فرو بست .
فاطمه زهرا (ع ) به همسر گرامى اش وصيت كرد: جنازه ام را شبه برداريد و شب دفن كنيد. و چنان كردند كه فرموده بود، جانگدازتر از همه آنكه محل قبر دختر يگانه رسول اكرم (ص ) هنوز روشن نيست ، برخى آنرا در بقيع و بعضى در كنار قبر منور رسول اكرم (ص ) مى دانند.
على (ع ) با چشمانى اشكبار جنازه عزيز خود را در قبر پنهان كرد و آن را - پى آنكه علامتى بر روى آن نهد - از خاك بياكند و اين اشعار را با ديدگانى اشكبار و حالتى پريشان زمزمه كرد:
و دست فرزندان عزيز و يتيمان زهرا (ع ) حسن و حسين و زينب و امّ كلثوم را گرفت و به ماتمكده اى كه جاى زهرا در آن خالى بود باز گشت
قالَ اللّه ُ تَعالى:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوااسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّـلاَةِإِنَّ اللّه َ مَعَ الصَّابِرِينَ » اى كـسانى كه ايمـان آورده ايـد،از صـبر و نـماز كمـك و اسـتعانت بـجوييـد،همـانا خـداونـد بـا صبـر كننـدگان است.عزّت و فلاح كميائى است كه در سايه خودسازى و تربيت روح و تهذيب نفس فراهم مى آيد.كدام سعادت و كدام گوهرى است كه آسان و ارزان بدست آيد؟! دريا دلان صبور، با همّتى والا و توانى بزرگ، با مشكلات دست و پنجه نرم مى كنند و از انبوه سختيها نمى هراسند و قلّه هاى شرف و كرامت را با سلاح صبر و اهرم شكيبائى فتح مى كنند. سلاحشان مقاومت و صبر است و با مجهز بودن به اين سلاح، موانع را پشت سر مى گذارند و جوهر الهى خويش را در غلبه بر دشمنان برون و درون به ظهور مى رسانند. و با شكيبائى در گرفتاريها، مقاومت در برابر سختيها و ايستادگى در مقابل خواسته هاى نفسانى، خود را انسانى وارسته و مُهذّب مى سازند.انبياء الهى و اولياء دين و بزرگان، با صبر و پايدارى و شكيبائى، هم به اهداف بلند خويش رسيدند، و هم درس مقاومت به پويندگان راه حق آموختند و نشان دادند كه صبر فرزند عزم و اراده است و پدر پيروزى و با سازش و سكوت و ذلّت پذيرى هيچ نسبتى ندارد.در اين مجموعه، بیست حديث از گفتـار معصـومين عليهم السلام در باب صبر تقديم شما مى داريم، بـاشد كه چراغ راهمان در مسير زندگى باشد.
نگارنده:محمود شريفى بيست و دوّم ارديبهشت ماه 1385
معناى صبر
1 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: اَلصَّبْرُ اَنْ يَحْتَمِلَ الرَّجُلُ ما يَنُوبُهُ، وَ يـَكْظِمُ ما يَغْضِبـُهُ.
امام على عليه السلام فرمود: صبر آن است كه انسان مصيبتى را كه به او مى رسد تحمّل كند و خشم خود را فرو برد.
ريشه صبر
2 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: اَصْلُ الصَّبْرِ حُسْنُ الْيَقينِ بِاللّه ِ.
امام على عليه السلام فرمود: ريشـه صــبر، ايمان نيكو و عقيده استوار به خداوند است.
اقسام صبر
3 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: اَلصَّبْرُ، اِمّا صَبْرٌ عـَلَى الْمُصِيبـَةِ، أَوْ عـَلَى الطّـاعـَةِ، أَوْ عَنِ الْمَعْصِيَةِ وَهذَا الْقِسْمُ الثّالِثُ أَعْلى دَرَجَةً مِنَ الْقِسْمَينِ الاَْوَّلَيْنِ
از امام على عليه السلام است كه فرمود: صبر يا بر مُصيبت است، يا بر اطاعت خدا، يا در مقابل معصيت است، كه قسم سوّم از دو قسم قبلى با ارزش تر است.
انگيزههاى صبر
4 عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قالَ: اَلصَّبْرُ عَلى اَرْبَعِ شُعَبٍ: اَلشـَّوْقُ وَ الشـَّفَـقَةُ وَالزَّهادَةُ، وَ التَّرقُّبُ، فَمَنِ اشْتاقَ اِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّـهَواتِ، وَ مَنْ اَشْفَقَ عَنِ النّارِ رَجَعَ عَنِ الْمُحَرَّماتِ، وَ مَنْ زَهِـدَ فِى الدُّنْيا تـَهاوَنَ بِالْمُصيباتِ، وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سـارَعَ فِى الْخَيْراتِ.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: صبر چهار شعبه دارد: اشتياق، هراس، وارستگى، و انتظار. پس هر كس مشتاق بهشت است بايد از شهوات بيرون برود. و كسى كه از آتش مى ترسد بايد از گناهان برگردد، و كسى كه نسبت به دنيا زهد مى ورزد، بايد گرفتارى را سبك بشمارد، و كسى كه در انتظار مرگ است بايد در كارهاى خوب بشتابد.
جايگاه صبر
5 قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام: اَلصَّبْرُ فِى الاُْمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَاِذا فارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ فَاِذا فارَقَ الصَّبْرُ الاُْمُورَ فَسَدَتِ الاُْمُورُ.
امام على عليه السلام فرمود: صبر در كارها همانند سر در بدن است، همانطور كه وقتى سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مى شود، هنـگامى هـم كه صبر از كارها جـدا شود كـارها تبـاه مى شـود.
حكومت صبر
6 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: عَلَيْكَ بِالْعِلْمِ فَاِنَّ الْعِلْمَ خَليلُ الْمُؤْمِنِ، وَالْحِلْمَ وَزيرُهُ، وَالْعَـقْلَ دَليلُهُ، وَالْعَـمَلَ قَيِّمُهُ، وَالرِّفْـقَ اَبُـوهُ، وَاللِّـينَ اَخُـوهُ، وَالصَّبْرَ اَميرُ جُنُودِهِ.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بر توباد علم، كه علم دوست مؤمن است، وبردبارى وزير مؤمن است، وخرد راهنماى اوست، وعمل سرپرست او، ومدارا كردن پدر او، وملايمت برادر او، وصبر امير سپاهيان اوست.
صبر دشمن سختيها
7 قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: اَقوى عَدُوِّ الشَّدآئِدِ الصَّبْرُ.
امام على عليه السلام فرمود: قويترين دشمن سختيها صبر و شكيبايى درج برابر آنهاست.
صبر، ستونايمان
8 قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: اِلْـزَمـُوا الصـَّبْرَ فَاِنَّهُ دِعامَةُ الاِْيْمانِ وَمِلاكُ الاُْمُورِ. امام على عليه السلام فرمود: هميشه همراه صبر و شكيبائى باشيد كه آن ستون ايمان و قوام كارهاست.
صبر، دژِاستوار
9 قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ، فَاِنَّهُ حِصْنٌ حَصينٌ وَ عِبادَةُ الْمُؤقِنينَ. امام على عليه السلام فرمود: بر تو باد به صبر، كه صبر دژى استوار است، و عبـادت اهـل يقـين بـه شـمار مى رود.
صبر، سلاح مؤمن
10 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: نِعْمَ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ الصَّبْرُ وَ الدُّعآءُ. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: چه نيكو سلاحى است صبر و دُعا براى مؤمن.
رابطه صبر وديـن
11 قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام: اَيُّهَا النّاسُ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّهُ لاديِنَ لِمَن لا صَبْرَلَهُ.
امام على عليه السلام فرمود: مردم! بر شما باد صبر و شكيبائى، چون كسى كه صــبر نداشـته باشد، دين نخواهـد داشت.
صبر وايمان
12 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: اَلاْيْمانُ نِصْفانِ، نِصْفٌ فِى الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِى الشُّكْرِ.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: ايمان دو نيمه دارد، نيمى از آن در صبر است، و نيمى از آن در شُكر نهفته است.
صبر وبهشت
13 عَنْ اَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: اَلْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكارِهِ فِى الدُّنْيا دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذّاتِ وَ الشَّهواتِ، فَمَنْ اَعْطى نَفْسَهُ لَذَّتَها وَ شَهْوَتَها دَخَلَ النّـارَ.
امام باقر عليه السلام فرمود: بهشت آميخته به سختيها و صبر و بُردبارى است، پس هر كس در دنيا بر سختى ها شكيبا و صبور باشد، وارد بهشت مى شود، و جهنّم آميخته به شهوات و خوشگذرانيهاست. پس هر كس خواسته ها و شهوات نفس خود را تأمين كند، وارد آتش مى شود.
صبر در گرفتاريها
14 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: لايـَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقيقَةِ الاِْيْمـانِ حَتّى يَكُونَ فيه ثـَلاثُ خِصالٍ: اَلْفِقْهُ فِى الدّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ وَ حُسْنُ التَّقْدِيرِ فِى الْمَعاشَ. ا
مام على عليه السلام فرمود: مرد حقيقت ايمان را نمى چشد تا اينكه داراى سه خـصلت شـود:1 ـ به مسائل دينى آگاهى كامل داشته باشد.2 ـ در گرفتاريها صبور باشد.3 ـ در زندگى حساب و اندازه داشته باشد.
صبر وپيروزى
15 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام قالَ: اَلصَّبْرُ كَفِيلٌ بِالظَّفَرِ.
امام على عليه السلام فرمود: صبر ضامن پيروزى است.صبر وظفر هردو دوستان قديمندبر اثر صبر نوبت ظفر آيد
صبر وفقر
16 قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: اَلصَّبْرُ جُنَّةٌ مِنَ الْفاقَةِ.
امام على عليه السلام فرمود: صــبر و بردبـارى سپرى در برابر فقر است.
صبــر، برترین ویژگی اخلاقی
17 عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام: اَلصَّبْرُ اَحْسَنُ حُلَلِ الاِْيْمانِ وَاَشْرَفٌ خـَلائِقِ الاِْنْسـانِ.
از امام على عليه السلام است كه فرمود: صــبر، بهترين جـامه هاى ايمـان و از برترين ويژگيهاى اخلاقى انسان است.
صبر، گنج بهشتى
18 قالَ النَّبِىُّ صلي الله عليه و آله: اَلصَّبْرُ كَنْزٌ مِنْ كُنُوزِ الْجَّنَّةِ.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: صـبر و شـكيبـائى گنجى از گنجهاى بهشت است.
صبر، صفت انبياء عليهمالسلام
19 قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام: اِنَّ الصَّبْرَ وَحُسْنَ الْخُلْقِ وَالْبِرَّ وَالْحِلْمَ مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِيآءِ.
امام على عليه السلام فرمود: صبر و شكيبائى و اخلاق نيكو و حلم و بُردبارى از اخـلاق پيـامـبران اسـت.
صبر، صفت مؤمن
20 قالَ اَبُو عَبْدِ اللّه ِ عليه السلام: اَلْمُؤْمِنُ صَبُورٌ فِى الشَّدائِدِ، وَقُورٌ فِى الزَّلازِلِ، قَنُـوعٌ بِمـا اُوتِىَ، لايَعْـظِمُ عَلَيْهِ الْمَصـائِبُ…
امام صادق عليه السلام فرمود: مؤمن در سختيها صبور ودر مقابل اضطرابها باوقار است، بدانچه به اوداده شده قانع است، وگرفتاريها نزداوبزرگ نيست.
صبر، بهترينعبادت
21 قالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ عليه السلام: اَفْضَلُ الْعِبـادَةِ الصَّـبْرُ وَالصَّمْتُ وَاِنْتِظارُ الْفَرَجِ .
امام على عليه السلام فرمود: برترين پرستش خدا صبروشكيبائى، سكوت وانتظارفرج است.
- شرح مختصری از زندگینامه جهت گرامیداشت یاد عالم عامل و فقیه بزرگوار، استاد الفقهاء و المجتهدین شیخ مرتضای انصاری صاحب کتابهای متعدد و از جمله رسائل و مکاسب محرمه .
▫️ عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال ۱۲۵۶ ق و بعد از مرحوم شیخ موسی ، زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال ۱۲۶۲ ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد .
🔹 در سال ۱۲۶۶ ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه – که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند – پرسید : بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود : آری هستند اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست.
مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند.
آنگاه فرمود : پس ملا مرتضی کجاست؟
عده ای به جستجوی وی پرداختند و پس از مدتی شیخ را در حرم امیر المومنین (ع) یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و ایشان نیز به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقی کشید و رو به حضار نمود و فرمود: «هذا مرجعکم من بعدی»
و آنگاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: «قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله» ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه اینکه ، دین اسلام سهل و آسان است.
✨ شیخ مرتضی رخساری سرخ و نمکین، بدنی نحیف و چشمانی ضعیف داشته و محاسنش را با حنا رنگ می بست، بر سرش عمامه بزرگی از کرباس و به تن قبایی سفید رنگ از جنس کرباس و عبایی سرخ رنگ از جنس پشم به دوش داشت.
🔸 شیخ مرتضی دارای همتی بلند، اخلاقی نیکو، زهد و تقوایی بی نظیر بوده و در سلوک با شاگردان استادی بی بدیل، پدری مهربان و مربیی دلسوز بودند.
میرزا حبیب الله رشتی گفته است: «شیخ سه چیز ممتاز داشت، علم، ریاست، تقوا، که ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازی داده ، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.
▪️ شیخ مرتضای انصاری هیجدهم جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ قمری و پس از ۶۷ سال عمر با برکت اما پر زحمت ، در نجف اشرف طی یک بیماری دارفانی را وداع گفت و در حجره ای متصل به باب قبله حرم مقتدایش حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام به خاک سپرده شد.
کتاب العقل و الجهل
1- أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِیبُ
اصول کافى جلد 1 صفحه: 10 روایة: 1
ترجمه :
1 امام باقر(ع) فرماید: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش آى پیش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است.
شرح :
مراد بعقل چنانچه از جمیع روایات این باب استفاده مىشود همان قوه تشخیص و ادراک و وادار کننده انسان به نیکى و صلاح و باز دارنده او از شر و فساد مىباشد چنانچه در روایت سوم عقل وسیله پرستش خدا و بدست آوردن بهشت معرفى شده و در حدیث چهارم 75 خاصیت و اثر آن بنام لشکر عقل توضیح داده شده است پس عاقل کامل کسى است که آن اثر در او باشد، و مراد به پیش آمدن و بازگشتن عقل این است که این موجود در برابر او امر و نواهى خالقش کاملاً منقاد و مطیع است و جمله آخر حدیث در روایات دیگر توضیح داده مىشود که کیفر پاداش مردم در روز جزا به مقدار عقل ایشانست.
🌷 شب_جمعه
هر شب جمعه از سر شب تا آخر شب، از بالای عرش ندا میدهد:
«أَلَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَدْعُونِی لآِخِرَتِهِ وَ دُنْیَاهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُجِیبَهُ»؛
آیا بنده ای هست که من را بخواند و از من برای آخرت و دنیایش درخواست کند، تا قبل از آنکه فجر طالع شود که جوابش را بدهم؟
«أَلَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ یَتُوبُ إِلَیَّ مِنْ ذُنُوبِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ»؛
آیا بنده مؤمنی هست که قبل از طلوع فجر از گناهانش توبه کند تا من توبه او را بپذیرم؟
«أَلَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَدْ قَتَّرْتُ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَسْأَلَنِی الزِّیَادَةَ فِی رِزْقِهِ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأَزِیدَهُ وَ أُوَسِّعَ عَلَیْهِ»؛.
آیا بنده مؤمنی هست که من از نظر رزق و روزی بر او تنگ گرفته باشم، بیاید از من توسعه رزق و روزی را تقاضا کند و روزی بطلبد تا من روزی دنیایی اش را توسعه دهم؟
«أَلَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ سَقِیمٌ یَسْأَلُنِی أَنْ أَشْفِیَهُ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَأُعَافِیَهُ».
. آیا یک بنده مؤمنی هست که بیماری داشته باشد و بیاید از من شفا بخواهد قبل از اینکه فجر طالع شود تا من هم او را شفا و عافیتش دهم؟
📚 وسائل الشیعه، 7، 389
پس همه حاجات راشب جمعه بخواه
این روایت مفصل است و ادامه دارد.
به همین مقدار در این دو روایتی که خواندم دقت کنید؛
هم مسئله امور معنوی را مطرح میکنند،
هم امور مادی را؛
هم گرفتاریهای معنوی را که انسان از بار گناه،
سبکبار شود که در آن مغفرت و توبه هست،
هم مسئله حاجات دنیوی را مطرح میکند.
البته روایت اول به صورت کلی فرمود: «فَیُنَادِی هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ»؛
آیا کسی هست که از من درخواستی کند، تا من به او بدهم؛
اما روایت دوم این درخواستها و حاجتها را بخش
بخش میکند
📚 نقل شده از آیتالله شیخ مجتبی تهرانی
آخرین نظرات