زنان در نهضت عاشورا
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن مىتوان گفت:یکى آنکه آنان چند نفرو چه کسانى بودند،دیگر آنکه چه نقشى داشتند.زنانى که در کربلا حضور داشتند،برخىاز اولاد على علیه السلام بودند،و برخى جز آنان،چه از بنى هاشم یا دیگران.زینب،ام کلثوم،فاطمه،صفیه،رقیه و ام هانى،از اولاد علیه السلام بودند،فاطمه و سکینه،دختران سید الشهدا علیه السلام بودند،رباب،عاتکه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقیل،فضه نوبیه،کنیز خاصامام حسین علیه السلام و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند 5نفر زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند،عبارت بودند از:کنیز مسلمبن عوسجه،ام وهب زن عبد الله کلبى،مادر عبد الله کلبى،مادر عمر بن جناده،زینبکبرى علیه السلام .زنى که در عاشورا شهید شد،مادر وهب بود،بانوى نمیریه قاسطیه،زن عبد اللهبن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همانجا با عمود غلامشمر که بر سرش فرود آورد،کشته شد.در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس،به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند: یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند،با عمود خیمه به طرف دشمن روىکرد و امام او را برگرداند.دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش،سر او راگرفت و مردى را به وسیله آن کشت،سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدانرفت،که امام حسین علیه السلام او را به خیمهها برگردانددلهم،دختر عمر(همسر زهیر بن قین( نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست.زهیر بیشتر تحت تاثیرسخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست.رباب،دختر امرء القیس کلبى،همسر امامحسین علیه السلام نیز در کربلا حضور داشت،مادر سکینه و عبد الله.زنى از قبیله بکر بن وائل نیزحضور داشت،که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود،ولى هنگام حمله سپاهیان کوفهبه خیمههاى اهل بیت،شمشیرى برداشت و رو به خیمهها آمد و آل بکر بن وائل را به یارىطلبید. زینب کبرى و ام کلثوم،دختران امیر المؤمنین علیه السلام ،همچنین فاطمه دختر امام حسین علیه السلام نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و…سخنرانیهاى افشاگر داشتند.مجموعه این بانوان،همراه کودکان خردسال،کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مىدادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمهها،ابتدا در صحرا متفرق شدند،سپس بصورت گروهى و اسیربه کوفه و ازآنجا به شام فرستاده شدند. اما در باره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور«پیام رسانى» البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مىشود که هر کدام مىتواند به عنوان«درس»مورد توجه باشد: 1) مشارکت زنان در جهاد. شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانهامام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههاى این حضور است.چه همکارىطوعه در کوفه با نهضت مسلم،چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا،چه حتىاعتراض و انتقادبرخى همسران سپاه کوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل زن خولى. 2) آموزش صبرروحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا درس دیگر نهضتبود.اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى علیه السلام جلوهگر بود. 3) پیام رسانىافشاگریهاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پساز بازگشت به مدینه.پاسدارى از خون شهدا بود.سخنان بانوان،هم به صورت خطبهجلوه داشت،هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان. 4) روحیه بخشىدر بسیارى از جنگها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه،به رزمندگانروحیه مىبخشید.در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند. 5) پرستارىرسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقشهاى دیگر زنان در جبههها،از جمله در عاشوراست.نقش پرستارى و مراقبتحضرت زینب از امام سجاد علیه السلام یکى ازاین نمونهه است .6) مدیریتبروز صحنههاى دشوار و بحرانى،استعدادهاى افراد را شکوفا مىسازد. نقش حضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا،درس«مدیریت درشرایط بحران» را مىآموزد.وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت،هدایتکرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن،مقابله نمود و نقشههاىدشمن را خنثى ساخت. 7) حفظ ارزشهادرس دیگر زنان قهرمان در کربلا،حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض بههتک حرمتخاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده است.زناناهل بیت،با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوبدر معرض دید تماشاچیان بودند،اما اعتراض کنان،بر حفظ عفاف تاکید مىورزیدند.امکلثوم در کوفه فریادکشید که آیا شرم نمىکنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شدهاید؟ وقتى هم در کوفه در خانهاى بازداشت بودند،زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانهشوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر اینگونه گرداندن بانوان شهر به شهر،اعتراضکرد:«امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایاقد تکتستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهلالمناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید…» و نمونههاىدیگرى ازسخنان و کارها که همه درسآموز عفت و دفاع از ارزشهاست. 8) تغییر ماهیت اسارتاسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت،بهاسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند. 9) عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا
گریهها،شیونها،عزادارى بر شهدا وتحریک عواطف مردم،به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تاثیر گذاشت واز این رهگذر،ماندگارتر شد
دوشنبه 18/10/1391 - 21:48
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
کربلا یعنى چه؟
«کربلا» یکى از شهرهاى کشور عراق است. در مورد لغت «کربلا» و ریشه آن، بحث هاى مُفصّلى صورت گرفته است. طبق بعضى از نَقل ها، این نام از«کرب» و «اِل» ترکیب شده است. یعنى حرم الله، یا مقدّس الله، «کرب» درلغت سامى به معناى «قُرْب» = نزدیکى در عربى است. اگر «اِل» هم به معناى «اللّه»باشد، کربلا به معناى محلّى است که نزد خدا، مُقَدّس و مُقَرَّب، یا «حَرَم خدا»است.البته بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) ، ازکربلا با نام هاى دیگرى یاد شده است: «مَشْهَدُالحسین»، «مَدینَةُ الحسین»،«مَوْضِعُ البَلاءُ»، «مَحَلُّ الوَفاء».وضعیت جغرافیایى کربلا کربلا در جنوب غربى رودفرات قرار دارد و فاصله اش تا بغداد 105 کیلومتر است. در زمان یکى از خلفا،مسلمان ها عراق را فتح کردند و ابتدا «کربلا» را مرکز سپاه قرار دادند، امابه علت هواى بد و نامناسب آن، کوفه، اردوگاه سپاه شد. بعد از آن که مسلمان ها، منطقه کربلا را خالى کردند در این زمین ها کسى زندگى نکرد ومتروک بود. تا آن که در سال 36 یا 37 هجرى، هنگامى که حضرت على (علیه السلام) با لشکریانش به طرف صفِّین حرکت مى کرد، یک شب در زمین کربلا توقف کرد. در آن شب حضرت على (علیه السلام) به برخى از حوادث آینده اشاره فرمود و براى یاران آن حضرت روشن شد که این سرزمین در انتظار حادثه بسیارسختى است.در اطراف کربلا، «قبیله بنى اسد» زندگى مى کردند، اما خودِ کربلا جاى زندگى کردن و ماندن نبود،تا آن که امام حسین (علیه السلام) با خاندان و اصحابش، در روز دوّم ماه محرّم وارد این سرزمین خشک و سوزان شدند.
وضعیت جغرافیایى کربلا، بعداز شهادت امام حسین (علیه السلام) تغییر کرد و کربلا به شهرى تاریخى تبدیل شد. از آن به بعد، کربلا موردتوجّه جهانیان ـ به خصوص شیعیان ـ قرار گرفت و کعبه آرزوها شد
دوشنبه 18/10/1391 - 21:48
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
امر به معروف و نهى از منکر در پیام امام حسین بن على علیه السلام
مساله امر به معروف و نهى از منکر بعنوان یکى از مهمترین برنامه هاى شریعت وزیربناى نظام اسلامى و عامل اجرایى قوانین این آیین مقدس به شمار مى آید و در قرآن مجید با عناوین و تعبیرات مختلف از جمله به صورت ارائه یک وظیفه حتمى و تکلیف موکدآمده است :ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون و گاهى به عنوان بیان اوصاف و نشانه هاى مومنان راستین از آن یاد شده است چنانچه مىفرماید:و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…و در کلمات پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم و ائمه معصومین علیه السلام هم در این موردتاکیدات فراوان وجود دارد؛ از جمله امام باقر علیه السلام مى فرماید:امر به معروف و نهى از منکر، دو فریضه بزرگ الهى است که بقیه واجبات با آنهابرپا مى شوند و به وسیله این دو، راهها امن مى گردد و کسب و کار مردم حلال مى شود، حقوق افراد تاءمین مى گردد و در سایه آنها زمینها آباد و از دشمنها انتقام گرفته مى شود و در پرتو آنها، همه کارها روبه راه مى گردد.با توجه به این اهمیت است که عده اى از فقهاى بزرگ شیعه ، جهاد را با تمام عظمتش وبا تمام ابعاد و احکامش ، بخشى از امر به معروف و نهى از منکر مى دانند و گوشه اى ازاین وظیفه اسلامى به حساب مى آورند و جمله :
اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر .که در زیارت حسین بن على علیه السلام آمده است ، گواه این حقیقت است . و این معنا راتفهیم مى کند که آن حضرت با قیام و جهاد خود، وظیفه امر به معروف را به انجام رسانیده است .به هر حال ، این موضوع با توجه به اهمیتى که داراست ، در کلام و پیام حسین بن على علیه السلام در سه محور و سه بخش مختلف ، مورد توجه قرار گرفته است :الف - اهمیت امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى .ب - نکوهش سستى کنندگان در امر به معروف و نهى از منکر.ج - امر به معروف و نهى از منکر، عنصر اصلى وعامل مهم در قیام حسین بن على علیه السلام است .اینک بخش اول :الف - اهمیت امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامىالف) ایها الناس ! ان رسول الله صل الله علیه و آله وسلم قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا هده مخالفا لسنةرسول الله یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا على الله ان یدخله مدخله . مردم ! پیامبر خدا فرمود هر کس سلطان جائر و زور گویى را ببیند که حرام خدا راحلال نموده و پیمان او را در هم شکسته ، با سنت پیامبر، مخالفت مى ورزد، در میان بندگان خدا راه گناه و مخالفت با قانون الهى را در پیش مى گیرد و با چنین فردى باعمل و گفتارش مخالفت نکند، بر خداوند است که چنین فرد ساکت را به محل همان طغیانگر آتش جهنم داخل کند.این فراز، بخش اول از سخنرانى حسین بن على علیه السلام است که درمنزل بیضه خطاب به سپاهیان حر ایراد فرمود.
ب) اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به اولیاء من سوء ثنانه على الاخبار اذیقول : لو لا ینهاهم الربانیون و الاخبار عن قولهم الاثم …وقال : لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل - الى قوله - لبئس ما کانوا یفعلون .اى مردم ! از پندى که خدا به اولیا و دوستانش به صورت نکوهش از علماى یهود داده ،عبرت بگیرید، آنجا که مى فرماید: چرا دانشمندان نصارى علماى یهود، آنان را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام ، نهى نمى کنند. و باز مى فرماید:از بنى اسرائیل آن عده که کافر شدند، مورد لعن و نفرین قرار گرفتند؛ زیرا آنان همدیگر را ازاعمال زشتى که انجام مى دادند، نهى نمى کردند و چه بدکارى که مرتکب مى شدند.این فراز و فرازهاى نه گانه از فرازهاى خطبهمفصل و تاریخى حسین بن على علیه السلام است که دوسال قبل از مرگ معاویه ، در سرزمین منى آن را ایراد فرموده است .ج) و انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بین اظهر هم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم و رهبة مما یحذرون والله یقول : فلا تخشوا الناس و اخشون و قال : و المومنون و المومنات بعضهم اولیاءبعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر….در حقیقت خدا سکوت آنان را از این جهت عیب مى شمارد که آنان با چشم خود مى دیدند که ستمکاران به زشتکارى و فساد پرداخته اند و باز منعشان نمى کردند و این سکوت به خاطر علاقه به چیزهایى بود که از آن دریافت مى کردند و به خاطر ترسى بود که ازآزار و تعقیب آنان به دل راه مى دادند، در حالى که خداوند مى فرماید:از مردم نترسید و ازمن بترسید. و مى فرماید:مردان و زنان مومن ، ولى یار و یاور یکدیگرند، همدیگر را امربه معروف و نهى از منکر مى کنند.د) فبدا الله بالامر بالمعروف و النهى عن المنکر فریضة منه لعمه بانها اذاادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها وصعبها و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفى ء و الغنائم و اخذالصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها . خداوند در این آیه که فراز قبلى آورده شد در شمردن صفات مومنان که مظهر دوستى و همکارى هستند، از امر به معروف و نهى از منکر شروع مى کند و نخست آن را موجب مى شمارد؛ زیرا مى داند اگر این دو امر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از آسان گرفته تا مشکل ، برقرار خواهد شد؛ چون امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام ، بازگرداندن حقوق به ناحق گرفته شده ، ستیز با ستمگر و تقسیم ثروتهاى عمومى وغنایم جنگى است بر موازین اسلام و اخذ جمع آورى صدقات زکات و مالیاتهاى الزامى از موارد صحیح و واجب آن و به مصرف صحیح و شرعى رسانیدن آن است.مهم ترین بعد در امر به معروف و نهى از منکرآنچه در این فراز از پیام و سخن امام علیه السلام قابل توجه و حائز اهمیت است ، بیان ابعاد وسیع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى ازمنکر و اشاره به مهمترین بعد و جنبه عملى در این مساله اساسى و حیاتى است ؛ زیرا آن حضرت با استناد به دو آیه از قرآن مجید، مى فرماید: اگر امر به معروف و نهى ازمنکر در جامعه برقرار شود، همه واجبات از کوچک و بزرگ ، عملى و همه مشکلات اجتماعى ،حل خواهد شد.آنگاه به عنوان نمونه و مثال ، پنج مورد از این امور را بدین صورت بیان مى کند.1) - و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام .امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است.2) مع رد المظالم.و باز گرداندن حقوق به ناحق گرفته شده است.3) و مخالفة الظالم.مبارزه با ستمگران است.4) و قسمة الفى ء و الغنائم.توزیع عادلانه ثروتهاى عمومى و غنایم است.5) و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقها.و جمع آورى صدقات زکات و مالیاتهاى الزامى بجا و صحیح و صرف کردن آنهادر موارد شرعى استو پر واضح است که قیام به امر به معروف و نهى از منکر در این سطح وسیع مبارزه باستمگران و گرفتن حقوق ستمدیدگان و ریشه کن نمودن جور و فساد و اقامهعدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت فردى و یا با امر به معروف قولى و بدون تشکیل حکومت اسلامى و ایجاد نیروى اجرایى ، امکان پذیر باشدب - نکوهش سستى کنندگان در امر به معروف و نهى از منکراینک بخش دوم پیام آن حضرت که در این قسمت از پیامش کسانى که وظیفه خود را درمقابل فریضه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر نادیده گرفته و در انجام اینواجب ، سستى به خرج داده اند، مورد نکوهش و ملامت قرار داده ، آنگاه آثار شوم این سهل انگارى و عواقب تلخ و ثمرات ناگوار این ترک مسوولیت را که پیش از همه متوجه خود آنان گردیده است ، تذکر مى دهد و مى فرماید:الف) ثم انتم ایتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة ، و بالخبر مذکورة ، وبالنصیحة معروفة ، و بالله فى انفس الناس مهابة ، یهابکم الشریف ، و یکرمکم الضعیف ، و یؤ ثروکم من لا فضل لکم علیه و لا یدکم عنده ، تشفعون فى الحوائج اذاامتنعت من طلابها، وتمشون فى الطریق بهیبة الملوک و کرامة الاکابر .شما اى گروه حاضر! اى گروهى که به علم و دانش شهرت دارید! و از شما به نیکى یاد مى شود و به خیر خواهى و راهنمایى در جامعه ، معروف شده اید و به خاطر خدا دردل مردم شکوه و مهابت دارید، به طورى که افراد مقتدر از شما بیم دارند، شما را بر خودمقدم مى شمارند و نعمتهاى خدا را برخود دریغ و بر شما ارزانى مى دارند، مردم در حوائجو نیازهایشان ، شما را واسطه قرار مى دهند و در کوچه و خیابان با مهابت پادشاهان وشکوه بزرگان ، قدم بر مى دارند.ب) الیس کل ذلک انما نلتموه بما یرجى عندکم من القیام بحق الله و ان کنتم عناکثر حقه تقصرون ، فاستختففتم بحق الائمة ، فاما حق الضعفاء فضیعتم ، واما حقکم بزعمکم فطلبتم ، فلا مالا یذلتموه ، و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها، و لا عشیرةعادیتموها فى ذات الله .آیا بر همه این احترامات و قدرتهاى معنوى از این جهت نایل نگشته اید که از شما امید مى رود تا به اجراى قانون خدا کمر ببندید گرچه درموارد زیادى از قوانین خدا، کوتاهى کرده اید، بیشتر حقوق الهى را که به عهده دارید،فرو گذاشته ، حق ائمه را خوار و خفیف و حق افراد ناتوان را ضایع کرده اید، اما در همانحال به دنبال آنچه حق خویش مى پندارند برخاسته اید، نه پولى خرج کرده اید و نه جان را در راه کسى که آن را آفریده به خطر انداخته اید. و نه با قبیله و گروهى به خاطر خدا در افتاده اید.ج) انتم تتمنون على الله جنته و مجاورة رسله و امانا من عذابه ، لقد خشیت علیکم ایها المتمنون على الله ان تحل بکم نقمة من نقمانه ، لانکم بلغتم من کرامة الله منزلةفضلتم بها، و من یعرف الله لا تکرمون و انتم بالله فى عباده تکرمون شما آرزو دارید و حق خود مى دانید که خداوند بهشتش و همنشینى پیامبرانش را ایمنى ازعذابش را به شما ارزانى دارد، اى کسانى که چنین انتظارهایى از خدا دارید! من از این بیمناکم که عذابى از عذابهایش بر شما فرود آید؛ زیرا در سایه عزت و عظمت خدا به منزلتى بلند رسیده اید، ولى خدا شناسایى را که مبلغ خداشناسى هستند، احترام نمىکنید حال آنکه شما به خاطر خدا در میان بندگانش احترام دارید.د) و قد ترون عهود الله منقوضة فلا تفزعون ، و انتم لبعض ذمم آبائکم تفزعون ، و ذمة رسول الله مخفورة محفورة و العمى و البکم و الزمنى فى المدائن مهملة ،لا نرحمون و لا فى منزلتکم تعملون ، ولا من عمل فیها تعینون و بالادهان و المصانعة عند تاءمنون ،کل ذلک مما امرکم الله به من النهى و التناهى و انتم غافلون .و نیز از آن جهت بر شما بیمناکم که به چشم خود مى بینید تعهدات و پیمانهاى دربرابر خداوند گسسته ، اما نگران نمى شوید در حالى که براى پاره اى از تعهدات پدرانتان آشفته مى شوید و اینک تعهداتى که در برابر پیامبر انجام گرفته تعهداطاعت از او و جانشینش مورد بى اعتنایى است ، نابینایان و اشخاص کر ولال و زمینگیر و ناتوان در همه شهرها بى سرپرست مانده اند، بر آنان ترحم نمى شودو نه مطابق شان و منزلتتان عمل مى کنید و نه به کسى که بدین سان عمل کند، مدد مى رسانید. با چرب و چاپلوسى ، خود را در برابر ستمکاران ایمن مى سازید، تمام اینها دستورهاى خداست به صورت نهى یا تناهى باز داشتن یکدیگر ازمنکر، که شما از آن غفلت مى ورزید.ه) و انتم اعظم الناس مصیبة لما غلبتم علیه منمنازل العلماء لو کنتم تشعرون ، ذلک بان مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء بالله، الامناء على حلاله و حرامه ، فانتم المسلوبون تلک المنزلة ، و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق و اختلافکم فلى السنة بعد البینة الواضحة .و مصیبت شما را از مصایب همه مردم سهمگین تر است ؛ زیرا منزلت و مقامى که باید علماداشته باشند از شما باز گرفته اند؛ چون امور ادارى کشور و صدور احکام قضایى وتصویب برنامه هاى اجرایى به دست دانشمندان روحانى که امین حقوق الهى و به حلال و حرام آگاهند، اجرا شود، اما اینک این مقام را از دست شما ربوده اند و از دست دادن چنین مقامى ، هیچ علتى ندارد جز اینکه از پیرامون حق قانون اسلام و حکم خدا پراکنده اید ودرباره سنت پس از آنکه دلایل روشن بر حقیقت آن وجود دارد، اختلاف کرده اید.و) و لو صبرتم على الارض و تحملتم المؤ ونة فى ذات الله کانت امور الله علیکم ترد و عنکم تصدور و الیکم ترجع ، و لکنکم مکنتم الظلمة من منزلتکم ، و استسلمتم امور الله فلى ایدیهم ، یعملون بالشبهات ویسیرون فى الشهوات ، سلطهم على ذلک فرار کم من الموت ، واعجابک بالحیاة التى هى مفارقتکم ، فاسلمتم الظعفاء فى ایدیهم… .
شما اگر بر شکنجه و ناراحتى شکیبایى مى نمودید و در راه خدامتحمل ناگوارى بودید، مقررات براى تصویب ، پیش شما آورده مى شد و به دست شماصادر مى گردید و شما مرجع کارها بودید، اما به ستمکاران مجال دادید تا این مقام را از دست شما بستانند و اجازه دادید حکومت به دست آنان بیفتد تابر اساس سنت حدس و گمان ، به حکومت پردازند و راه خود کامگى و اقناع شهوت پیشه سازند، سبب تسلط آنان بر حکومت ، فرارتان از کشته شدن و دلبستگى شما به زندگى کوتاه دنیا بود، شما با این روحیه و رویه ، توده ناتوان را به چنگال این ستمگران گرفتار کردید.
ج - امر به معروف و نهى از منکر، عنصر اصلىوعامل مهم در قیام حسین بن على علیه السلام و اینک پس از نقل پیام حسین بن على علیه السلام در دو بخش از امر به معروف و نهى ازمنکر، به بخش سوم این موضوع که در آن پنج پیام نقل گردیده است ، مى پردازیم :الف) اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فى سلطان ، و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک ، ونظهر الاصلاح فى بلادک ، و یاءمن المظلومون من عبادک ، و یعمل بفرائضک ، سننک و احکامک . خدایا! بى شک تو مى دانى آن چه از ما سر زده و مبارزه اى که بر ضد بنى امیه شروع کرده ایم نه رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسى است و نه جستجوى ثروت ونعمتهاى بیشتر، بلکه براى این است که ارزشهاى درخشان آیینت را ارائه دهیم و در بلاد وشهرها اصلاحات پدید آوریم و بندگان ستمدیده ات را از حقوقشان برخوردار و ایمن سازیم و براى این است که به قوانین و احکام توعمل شود.ب) اللهم انى احب المعروف و انکر المنکر، و انى اسئلک یاذاالجلال و الاکرام بحق هذا القبر و من فیه الا اخترت لى من امرى ما هو لک رضى ولرسولک رضى . خدایا من دوستدار معروف و از منکر بیزارم . اى خداى بزرگ و کرامت بخش ! تو را به حق این قبر و به حق کسى که در میان آن است ، سوگندت مى دهم که در این تصمیم و ارادهاى که دارم ، راهى را براى منم بنمایى که موجب رضا و خشنودى تو و پیامبرت باشد.امام علیه السلام این جمله را در یک برهه حساس و در یک شرایط تاریخى در کنار قبررسول خدا صل الله علیه وآله وسلم ایراد فرمود، آنگاه که تصمیم گرفت مدینه را به سوى مکه ترک گوید و براى آخرین بار به زیارت قبررسول خدا صل الله علیه وآله شتافت و با جد بزرگوارش وداع نمود.ج) و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاطلاح فى امة جدى علیه السلام ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى وابى على بن ابى طالب . و من نه از روى خود خواهى و یا براى خوشگذرانى و نه براى افساد و ستمگرى ، ازمدینه خارج شدم بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهى از منکر و خواسته ام ازاین حرکت ، اصلاح مفاسد امور است و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا ص و راه و رسم پدرم على ابن ابیطالب است.این جمله ها بخشى از متن وصیتنامه حسین بن على علیه السلام است که هنگام حرکت از مدینه خطاب به برادرش محمد بن حنیفه نوشته است .د) و انا ادعوکم الى کتاب و سنة نبیه ، فان السنة قد امیتت و البدعة قد احییت تسمعوا قولى اهدکم الى سبیل الرشاد من شما را به کتاب و سنت پیامبرش دعوت مى کنم ، زیرا سنت فراموش شده و بدعت ،جاى آن را گرفته است ، اگر سخن مرا بشنوید، به راه سعادت و خوشبختى رهنمونتان خواهم بود.این جمله نیز که بیانگر انگیزه قیام و حرکت حسین بن على علیه السلام است ، از فرازهاى نامه اى است که آن حضرت پس از ورود به مکه ، به سران شهر بصره مانند مالک بن مسمع بکرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و… نگاشته است .ه) الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان ، و ترکوا طاعة الرحمان ، و اظهرواالفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء، واحلوا حرام الله ، و حرموا حلاله ، و انااحق ممن غیر . مردم آگاه باشید! اینان بنى امیه به پیروى از شیطان گردن نهاده و اطاعت خدا راترک نموده اند، فساد را ترویج و حدود خدا راتعطیل نموده اند و بیت المال را به خود اختصاص داده ، حرام خدا راحلال و حلال خدا را تحریم کرده اند و اینک من سزاوار و شایسته ام بر حکومت مسلمانان نهاینان که اسلام را تغییر داده اند.
این جمله بخشى از سخنرانى مشروح حسین بن على علیه السلام است که درمنزل بیضه در نزدیکى کربلا خطاب به سپاهیان حر ایراد فرمود
دوشنبه 18/10/1391 - 21:41
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
معرفى بنى امیه در پیام امام حسین علیه السلام
حسین بن على علیه السلام در فرازهایى از سخنانش ،اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و شخص خویش و همچنین بنى امیه را عموما و از میان آنان معاویة بن ابى سفیان و یزید بن معاویه را خصوصا معرفى نموده است که یکى از آثار و ابعاد مهم این معرفى این است که جهانیان متوجه این نکته باشند و این حقیقت را از زبان فرزند رسول خدا صل الله علیه و آله دریابند که انگیزه جنگ و نزاع درمیان این دو خاندان و عامل اصلى پدیدآورنده واقعه عاشورا و حادثه کربلا یک انگیزه وعامل شخصى و مادى و یا مقطعى نبوده است بلکه این اختلاف داراءى ریشه عمیق و برخاسته از طرز تفکر دینى و اعتقادى این دو خاندان بوده است که از دوران بعثت پیامبر اسلام در دوجبهه مخالف و با دو هدف متضاد در مقابل هم قرار گرفته بودند.ب - بنى امیهاین خاندان همیشه رقیب و مخالف سرسخت پیامبرصل الله علیه و آله بود و تا فتح مکه و یاءس کامل مشرکین ، در حال جنگ با اسلام و قرآن بوده و در جنگ بدر، احد و احزاب ، نه تنهاپرچم کفر به دوش ابوسفیان و معاویه قرار داشت ، بلکه در بعضى از این جنگها،هند همسر ابوسفیان نیز به عنوان تقویت روحى و حمایت معنوى از سپاهیان شرک ، به همراه آنان در میدان جنگ حضور مى یافت .ولى پس از پیروزى اسلام در جزیرة العرب که براى آنان تظاهر به شرک و جنگ علنى وجود نداشت ، این کفر به نفاق مبدل گردید و ظاهرا اسلام را پذیرفتند، اما درباطن امر و در عمل ، همان دشمنى و کینه گذشته با اسلام و قرآن را تعقیب نمودند و آنگاه که معاویه به قدرت رسید، در کنار این نفاق ، ظلم و ستم بر مسلمانان واقعى را به حداعلى رسانیده و پیروان امیرمؤ منان علیه السلام را به زنجیر کشید و اینک نوبت به فرزند او یزید فاسق رسیده است .
آرى ، حسین بن على علیه السلام در لابلاى پیامها و گفتارهایش ، هم ازاهل بیت سخن گفته و هم خودش را معرفى نموده است و هم فساد بنى امیه و دشمنى آنان بااسلام و همچنین ظلم معاویه و فساد و انحراف یزید را برملا ساخته است .
معرفى بنى امیهعدالت و دشمنى بنى امیه باخاندان پیامبر صلی علیه و آله و سلم عمیق و ریشه دار بوده و منحصر به دوران پیامبر وصدر اسلام نبود، بلکه آنگاه که این خانواده به حکومت دست یافت و معاویه به قدرت رسید، این دشمنى را به صورت شدیدتر و با محاسبه دقیق تر اجرا نمود؛ زیرا این کنه رسول خدا صل علیه و آله و سلم در حیات است و نه مانند گذشته جنگ و مبارزه باظواهر اسلام صحیح است و لذا باید این عداوت را به اهل بیت پیامبر و حامیان واقعى اسلام متوجه و در جانشینان به حق رسول الله متمرکز سازند و این در شرایطى است که اکثر مردم از حقیقت امر، بى اطلاع وتوده جامعه به ظواهر امر، دلبسته اند و از درک حقایق غافلند، در اینجاست که حسین بن على علیه السلام با بیان عمق دشمنى بنى امیه و تکرار آن در مناسبتهاى مختلف ، خواسته است گوشه اى از این واقعیت را ابراز کند و پرده از افکار پلید و عقاید خطر ناک وتحریف در دین که به وسیله امویان به وجود آمده است ، کنار بزند و آتش کینه و عداوت آنان در نسبت به اهل بیت که شعله آن با هیچ عاملى بجز ریختن خون فرزندان پیامبر،فرو نخواهد نشست و در اجراى دشمنى خود با اهل بیت به کمتر ازقتل حسین علیه السلام و یارانش و اسارت فرزندانش راضى نخواهد گردید، برملاسازد. ولى مهم این است که بدانیم چون این عداوت ، ریشه فکرى - اعتقادى دارد، لذامنحصر به دوران پیامبر صل علیه و آله و سلم و ائمه نیست بلکه در هر زمان و عصرى ،بنى امیه هایى وجود دارند که با اسلام و مسلمین در جنگ و ستیز هستند و به عقیده خود تااسلام را سرکوب و تا مسلمانان را از صحنه خارج نکنند و آنان را به زنجیر ذلت نکشند،خواب راحت به چشمشان نخواهد رفت بنى امیه پیروان شیطانالف) ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان ، و ترکوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد،و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله … و اینان بنى امیه اطاعت خدا را ترک و اطاعت شیطان را بر خود فرض نموده اند.فساد را ترویج و حدود و قوانین الهى را تعطیل کرده اند. بیت المال را بر خود اختصاص داده اند. حرام خدا راحلال و حلال او حرام کرده اند .
این جملات ، در معرض بنى امیه فرازهایى از سخنرانى حسین بن على علیه السلام است که در منزل بیضه خطاب به یاران خود و سپاهیان حر بن یزید ریاحى ایراد فرمود.بنى امیه دشمنان مسلمانان و اهل بیت علیه السلام ب) و حششتم علینا نار الفتن التى جناها عدوکم و عونا، فاصبحتم البا على اولیائکم ، و یدا علیهم لاعدائکم و شما مردم کوفه آتش فتنه اى را که بنى امیه دشمن شما و دشمن مابرافروخته بود، بر علیه ما شعله ور ساختید و به حمایت از دشمانتان بر علیه پیشوایانتان فتنه بر پا نمودید .این جمله ، از فرازهاى دومین سخنرانى حسین بن على علیه السلام در روز عاشورا است .ج) یا ابا هرم ! ان امیه شتموا عرضى فصبرت ، و اخذوا مالى فصبرت ، وطلبوا دمى فهربت ، و ایم الله لیقتوا نى یلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا اى ابا هرم ! بنى امیه با فحاشى و ناسزاگویى ، احترام مرا در هم شکستند، صبر وسکوت اختیار نمودم ، ثروتم را از دست گرفتند، باز شکیبایى کردم و چون خواستندخونم را بریزند، شهر و دیار خویش را ترک نمودم . و به خدا سوگند! همان بنى امیه مرا خواهند کشت و خداوند آنها را به ذلتى فراگیر و شمشیرى بران مبتلا خواهد نمود .این جمله را امام علیه السلام در منزل رهیمه در پاسخ به نام ابوهرم فرمود،آنگاه که سؤ ال کرد یابن رسول الله ! چه عاملى شما را واداشت که از حرم جدتان خارج شوید؟د) یا ابن العم !… و الله لا یدعونى حتى یستخرجوا هذه العلقة من جوفىپسر عم ! به خدا سوگند! بنى امیه دست از من بر نمى دارد مگر اینکه خون مرابریزند .امام این جمله را در ضمن پاسخ به عبدالله بن عباس که مخالف سفر آن حضرت به عراق بود، ایراد فرمود.
ه) کانى باوصالى تقطعها عسلان الفوات بین النواویس و کربلا فیملان منى اکراشا جوفا و اجریه سغباگویا مى بینم که درندگان بیابانها پیروان بنى امیه در سرزمینى در میان نواویس و کربلا، اعضاى بدن مرا قطعه قطعه و شکمهاى گرسنه خود را سیرو انبانهاى خود را پر مى کنند .امام علیه السلام این جمله را در ضمن خطبه اى در شب هشتم ذیحجه سال شصت در مکه ایراد فرمود و صبح همان روز به سوى عراق حرکت نمود.و)بخدا سوگند! اگر در آشیانه پرنده اى هم باشم ، بنى امیه مرا بیرون خواهندکشید تا با کشتن من به خواسته خود نایل گردند .حسین بن على علیه السلام این جمله را در پاسخ عبدالله بن زبیر در مکه فرمود که او باطن به خارج شدن آن حضرت از مکه راضى وخوشحال بود، ولى در ظاهر امر، پیشنهاد اقامت در مکه و گاهى وعده کمک و مساعدت هم مى داد!!
ز) ان هواء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفة و هم قاتلى از طرفى اینان بنى امیه مرا تهدید و تخویف نمودند و از طرف دیگر،اهل کوفه این همه دعوتنامه براى من فرستادند و همین مردم کوفه هستند که به دستوربنى امیه مرا به قتل خواهند رسانید .این جمله ، بخشى از پاسخ حسین بن على علیه السلام است به سؤال شخصى که در مسیر عراق با آن حضرت ملاقات کرده و سؤال نمود یابن رسول الله ! پدر و مادر فداى تو باد! چه انگیزه اى شما را از شهر ودیار خود به این بیابان بى آب و علف کشانده است ؟ک) یا عبدالله !… و الله لاید عونى حتى یستخرجوا هذه العلقة من جوفى اى بنده خدا! بنى امیه دست از من بر نمى دارند تا اینکه خون مرا بریزند . این جمله را نیز آن حضرت در منزل بطن عقبه در نزدیکى کربلا در پاسخ شخصى به نام عمرو بن لوذان فرمود؛ زیرا وى که در این منزل به قافله آن حضرت ملحق شده بود سؤال کرد ابن رسول الله مقصد شما کجاست در پاسخ وى جمله بالا را ایراد فرمود.ل) و تقرقوا فى سوادکم و مدائنکم ، فان القوم انما یطلبوننى ، و لواصابونى لذهلوا عن طلب غیرى … و هر یک از شما به شهر و دیار خویش متفرق شوید، زیرا اینان تنها در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند، کارى با دیگران ندارند .امام علیه السلام این جمله را در شب عاشورا و در ضمن سخنرانى خود، خطاب به یاران خویش ایراد فرمود.معرفى معاویهالف) اما بعد، فان هذا الطاعة قد فعل بنا و بشیعتنا ما قد رایتم و علمتم و شهدتم . شما حاضرین از شخصیتهاى اسلامى از جنایاتى که معاویه این جبار طاغیه نسبت به ما شیعیان ما روا داشته ، آگاهید و شاهد ستمگریهاى او هستید .توضیح : این فراز و سه فراز آینده از فرمایشات حسین بن على علیه السلام درمعرفى معاویه و حکومت جابرانه و ظالمانه او و ترسیم اجمالى از وضع شیعیان اهل بیت و مظلومیت آنان در دوران حکومت معاویه ، بخشهاى مختلف از خطبه حسین بن على علیه السلام در سرزمین منى است .ب) فیا عجبا! و مالى لا اجب و الارض من غاش غشوم و متصدق ظلوم وعامل على المومنین بهم غیر رحیم شگفتا! و چرا شگفت زده نباشیم در حالى که جامعه در تصرف مرد دغلباز و ستمکارى چون معاویه است که مامورین مالیاتیش ستم مى ورزند و استانداران و فرماندارانش برمومنان بى رحم و خشن هستند ج) فمن بین مستعبد مقهور و بین مستضعف على معیشته مغلوب ، یتقلبون فى الملک بارائهم ، و یستشعرون الخزى باهوائهم ، اقتداء بالا شرار و جزاة على الجبار گروهى از مومنان در حکومت او مانند بردگانى هستند سرکوفته و گروه دیگر،بیچارگانى که سرگرم تاءمین آب و نانشان در حالى که حاکمان دست نشانده او، درمنجلاب فساد حکومت و سلطه گرى خویش غوطه ورند و با هوسبازیهاى خویش ، رسوایى به بار مى آورند، زیرا از چنان اشرارى پیروى نموده و در برابر خدا گستاخى مى کنند.
د) فالارض لهم شاعرة ، و ایدیهم فیها مبسوطة ، و الناس لهم خول ، لا یدفعون ید لامس ، فمن بین جبار عنید و ذى سطوة على الضعفة شدید مطاع لایعرف المبداء المعیدزمین در زیر پایشان است و دستشان به هر جنایتى باز است . مردم برده آنان هستند وقدرت دفاع از خود را ندارند. در یک بخش از کشور اسلامى ، حاکمى است دیکتاتور و کینه ورز و خود خواه و حاکمى است که بیچارگان را مى کوبد و بر آنان قلدرى و سخت گیرىمى کند و در نقطه دیگر، فرمانروایى است که نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را .معرفى یزیدالف) فاسترجع الحسین و قال على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید، و لقد سمعت جدى رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول : الخلافة محرمة على آل سفیان ، فاذا رایتم معاویة على منبرى فابقروا بطنه ، و قدرآه اهل المدینة على المنبر فلم یبقروا فابتلا هم الله بیزید الفاسق امام حسین علیه السلام فرمود: ما از خدا هستیم و به سوى او بر مى گردیم ، اینک باید فاتحه اسلام را خواند؛ زیرا امت به یک فرمانروایى فاسد مانند یزید مبتلا شده اند، آرى ، من ازجدم رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم شنیدم که مى فرمود: خلافت برآل ابى سفیان است و اگر روزى معاویه را بر منبر من دیدید پس او را بکشید و چون مردم او را در عرشه منبر رسول خدا دیدند و به قتلش نرسانیدند، خداوند آنان را به بدتراز وى ، یعنى یزید فاسق مبتلا گردانید .
این جمله ، پاسخ امام علیه السلام است به مروان بن حکم که در مدینه وقبل حرکت آن حضرت به سوى مکه ، پیشنهاد سازش با حکومت اموى و بیعت با یزید را مى نمود.ب) و یزید رجل فاسق شارب الخمر، وقاتل النفس المحرمة ، معلن بالفسق ، و مثلى لا یباع مثله
و یزید شخصى است فاسق شرابخوار و آدمکش ، متظاهر به فسق و فردى مانند من ، باچنین کسى بیعت نخواهد کرد .
این جمله را هم ، امام در پاسخ ولید بن عتیقه فرماندار مدینه فرمود آنگاه که پیشنهاد بیعت با یزید را به آن حضرت ارائه نمود
دوشنبه 18/10/1391 - 21:40
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
معرفى اهل بیت علیه السلام در پیام امام حسین علیه السلام
حسین بن على علیه السلام در فرازهایى از سخنانش ،اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و شخص خویش و همچنین بنى امیه را عموما و از میان آنان معاویة بن ابى سفیان و یزید بن معاویه را خصوصا معرفى نموده است که یکى از آثار و ابعاد مهم این معرفى این است که جهانیان متوجه این نکته باشند و این حقیقت را از زبان فرزند رسول خدا صل الله علیه و آله دریابند که انگیزه جنگ و نزاع درمیان این دو خاندان و عامل اصلى پدیدآورنده واقعه عاشورا و حادثه کربلا یک انگیزه وعامل شخصى و مادى و یا مقطعى نبوده است بلکه این اختلاف داراءى ریشه عمیق و برخاسته از طرز تفکر دینى و اعتقادى این دو خاندان بوده است که از دوران بعثت پیامبر اسلام در دوجبهه مخالف و با دو هدف متضاد در مقابل هم قرار گرفته بودند.الف - خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این خاندان ، وحى و نبوت ، دعوت به توحید و یگانه پرستى و هدایت جامعه به وسیله شخص رسول خدا صل الله علیه و آله تحقق یافت و نگهدارى این هدف بزرگ ، اززیارت و نقصان و از دست برد بیگانگان نیز باید به وسیله عترت او تحقق یابد.1- معرفى اهل بیت علیه السلام الف) انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و مهبط الرحمة بنا فتح الله و بنا ختم . امیر! ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت ومحل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى . خداوند، دین و آیین خود اسلام را ازخاندان ما شروع کرده ، و آن را با خاندان ما ختم خواهد نمود.حسین بن على علیه السلام این جملات را در پاسخ ولید بن عقبة استاندار مدینهایراد فرمود، آنگاه که او جریان مرگ معاویه را مطرح کرده و پیشنهاد نمود که آن حضرتطبق دستور یزید بن معاویه با وى بیعت نماید.ب) و نحن اهل بیت محمد صل الله علیه و آله اولى بولایة هذا الاءمر من هؤ لاءالمدعین ما لیس لهم و السائرین بالجور و العدوانتنها ما خاندان محمد به حکومت و رهبرى جامعه ، شایسته و سزاواریم نه اینان بنى امیه که به ناحق مدعى این مقام هستند و همیشه راه ظلم و فساد و راه دشمنى با دین خدا رادر پیش گرفته اند.این جملات بخشى از خطبه حسین بن على علیه السلام است که درمنزل شراف پس از نماز عصر به حاضرین از اصحاب خویش و سپاهیان حربن یزید ریاحى ایراد فرمود.ج) اللهم انى احمدک على ان اکرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فى الدین وجعلت لنا اسماعا و آبصارا و افئدة و لم تجعلنا من المشرکین.خدایا! سپاسگزار تو هستم که بر خاندان ما نبوت را کرامت بخشیدى و قرآن را بر ماآموختى و ما را با آیینت آشنا نمودى و بر ما گوش حق شنو و چشم حق بین و قلب روشن عطا فرمودى . و سپاسگزار تو مى باشم که ما را از گروه مشرک قرار ندادى .این جملات هم بخشى از خطبه آن حضرت است که در شب عاشورا براىاهل بیت باوفا و یاران با صفایش ایراد فرموده است .د) اللهم انا اهل بیت نبیک و ذریته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غصبناک حقنا انک سمیع قریبخدایا! ما خاندان پیامبر تو و فرزندان و قوم و عشیره او هستیم ، کسانى را که بر ماستم نمودند و حق ما را غصب کردند، ذلیل کن ، تو که بر دعاى بندگانت شنوا و بر آنان از همه نزدیکتر هستى .امام ، این جمله را که مشتمل بر دعا و نفرین است ، در روز عاشورا آنگاه ایراد فرمود که درطى سخنرانى مفصل ، مردم کوفه را نصیحت و موعظه نمود، ولى مواعظ و نصایح فرزندپیامبر صل الله علیه و آله در دلهاى سخت تر از سنگ آن مردم مؤ ثر واقع نگردید؛زیرا آنان از شنیدن کلام امامى که به حق سخن مى گوید اءبا و امتناع داشتند و خود را آماده جنگ و رسیدن به زخارف دنیا کرده بودند.ه) وکنا اهله و اولیاءه و اوصیائه و ورثته و احق الناس بمقامه فى الناس … ونحن نعلم انا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولاه و ما خاندان پیامبر و اولیا و اوصیاى او و وارثان بحق و شایسته ترین افراد نسبتبه مقام او، در میان امت هستیم … و ما مى دانیم که شایسته این حق حکومت بودیم نه کسانى که آن را به ناحق به دست گرفتند.این دو جمله فرازهایى از نامه حسین بن على علیه السلام است که از مکه به سران مردم بصره نگاشته اند، ما متن مشروح این نامه را در کتاب سخنان حسین بن على علیه السلام نقل نموده ایم .2- معرفى حسین بن على علیه السلام الف) السلام علیک یا رسول الله انا الحسین بن فاطمة فرخک و ابن فرختک و سبطک الذى خلقتنى فى امتک سلام بر تو یا رسول الله ! من حسین ، فرزند فاطمه و پرورش یافته آغوش تو وآغوش دخترت هستم که براى هدایت جامعه ، جانشین خود قرار داده اى .این جمله از فرازهاى اولین زیارتى است که حسین بن على علیه السلام پس از آنکه تصمیم گرفت از مدینه به سوى مکه حرکت کند، قبر جدش رسول خدا را زیارت و در موضوع مهمى که به عنوان وظیفه مبارزه با یزید بر او متوجه گردیده است ، از آن حضرت استمداد کند.ب) اللهم هذا قبر نبیک محمد صل الله علیه و آله و انا ابن بنت نبیک و قدحضرنى من الامر ما قد علمت .
خدایا! این قبر پیامبر تو محمد است و من فرزند دختر پیامبر تو هستم اینکه براى منامرى رخ داده است که خودت از آن آگاهى .و این فراز از زیارت دوم آن حضرت ، در آستانه حرکت از مدینه مى باشد.ج) فانا الحسین بن على و ابن فاطمة بنت رسول الله مردم ! من حسین فرزند على و فرزند فاطمه ، دختر پیامبر خدا هستم .این معرفى ، جزء فرازهایى از سخنرانى آن حضرت درمنزل بیضه استد) ایها الناس ! انسبونى من انا، ثم ارجعوا الى انفسکم و عاتبوها، وانظروااهل یحل قتلى و انتهاک حرمتى ، الست ابن بنت نبیکم وابن وصیه وابن عمه واول المؤ منین بالله و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه ، اولیس حمزة سیدالشهداء عمابى ؟ اولیس جعفر الطیار عمى ، اولم یبلغکمقول رسول الله لى ولاخى : هذان سید شباب اهل الجنة …؟
اى مردم ! نسب مرا بگویید که من چه کسى هستم ، پس به خود آیید و خویشتن را ملامت کنیدو ببینید آیا کشتن من و درهم شکستن حرمت حریم من براى شما روا و جایز است ؟ و آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ و آیا من فرزند وصى و پسر عم پیامبر شما و فرزنداولین کسى که ایمان آورد، نیستم ؟ و آیا من فرزند اولین کسى که رسالت پیامبر راتصدیق نمود، نیستم ؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموى پدر من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟ آیا گفتار رسول خدا را شنیده اید که درباره من و برادرم فرمود: این دو، سرورجوانان بهشتند….ه) افتشکون انى این بنت نبیکم ، فوالله ما بین المشرق و المغرب ابن بنت نبى غیرى فیکم ولا فى غیرکم اى مردم ! آیا در این واقعیت شک دارید که من فرزند دختر پیامبر شما هستم ؟ به خداسوگند! نه در میان مشرق و مغرب و نه در میان شما و غیر شما، فرزند پیامبرى بجز من وجود ندارد.این دو فراز، از جمله فرازهاى اولین سخنرانى مشروح حسین بن على علیه السلام است که در روز عاشورا ایراد فرموده است .و) فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط والداین بالحق والحابس نفسه على ذات الله به جانم سوگند! امام به حق و پیشواى راستین کسى است که به کتاب خداعمل کند و راه عدل را پیشه خود سازد و ملازم حق بوده و وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند. این جمله را حسین بن على علیه السلام در ضمن نامه اى که در پاسخ نامه هادرخواستهاى مکرر مردم کوفه نگاشت و به وسیله مسلم بن عقیل ارسال داشت ، مرقوم فرموده است و در ضمن ، خودش را با این اوصاف معرفى نموده است .
ز) امام دعا الى هدى فاءجابوا الیه ، و امام دعا الى ضلالة فاءجابوا الیها، هؤلاء فى الجنة و هؤ لاء فى النار امام ، رهبرى هست که مردم را به راه درست و به سوى سعادت و خوشبختى مى خواند وگروهى بدو پاسخ مثبت مى دهند و از او پیروى مى کنند و پیشوا و رهبر دیگرى هم هست که به سوى ضلالت و بدبختى مى خواند، گروهى هم از وى پیروى مى کنند، آنان دربهشتند و اینان در دوزخ .امام علیه السلام این جمله را در منزل ثعلبیه در پاسخ شخصى فرمود که تفسیر این آیه شریفه را سؤ ال نمود: یوم ندعواکل اناس بامامهم …
توضیح : باید توجه داشت گرچه پاسخ در این دو فراز اخیر، کلى است و در آنهاشرایط رهبر واقعى که عمل کردن به دستورهاى قرآن و اجراى قسط و عدالت در جامعه وفدا شدن در راه خدا مطرح گردیده و همچنین از دو نوع پیشوا؛ پیشواى هدایت و پیشواىضلالت ، سخن رفته است ولى در شرایط آن روز، مصداق این امام و رهبر با چنین شرایطو کسى که در مقابله پیشوایان ضلالت ، رهبرى صحیح جامعه را به عهده بگیرد بجز آنحضرت نبوده است و این دو فراز، در واقع معرفى حسین بن على علیه السلام است بابیان کلى
دوشنبه 18/10/1391 - 21:39
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
شناخت اجمالی یزید علیه اللعنه
مادر یزید «میسون» بود و دربسیارى از کتاب هاى تاریخى از یزید به عنوان فردى «حرام زاده» نامبرده اند. امابه هر علّت، معاویه را پدر یزید مى دانند .معاویه ناچار شد از مادر یزید جدا شود، به همین جهت او را به منطقه اى که قبیله پدر میسون در آنجا زندگى مى کرد فرستاد و یزید در آن محل متولّد شد.افراد قبیله مادرِ یزید قبلاً مسیحى بودند، از این رو همه افراد قبیله مسلمان نشده بودند. تاریخ نویسان نوشته اند: بیشتر مربیان و استادان یزید مسیحى بودند. یزید در آن محیط مسیحى بزرگ شد و تربیت خاص آنان بر او آنچنان اثر گذارد که بعدها مسیحیان را ازمسلمان ها به خود نزدیک تر مى دانست و حتى تربیت فرزندش، «خالد» رابه یک مسیحى سپرد.همه تاریخ نویسان گواهى مى دهند که یزید از تربیت اسلامى محروم بود و به شدت از آداب و رسوم بیگانگان پیروى مى کرد خلیفه جنایتکار اموى که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد.وى در سال 25 هجرىتولد یافت. جوانى میگسار،سگباز و اهل بوزینه بازى و عیاشى بود چون معاویه مرد،بااو به عنوان خلافت بیعت کردند.معاویه پیش از مرگش از بسیارى بیعت بر ولیعهدى اوگرفته بود.یزید اندیشههاى الحادى داشت و به مبدا و معاد بى عقیده بود.بى بند و بار واهل عیش و طرب بود.در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازه خوانىدر مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند سید الشهدا وقتى با اصرار ولید و مروان براى بیعت با یزید مواجه شد به فسق اوشهادت داد و فرمود:«یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ومثلى لا یبایع مثله». یزید،مردى فاسق،شرابخوار،آدمکش است که آشکارا گناه مىکند وکسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد. این شناختسید الشهدا از یزید،سابقه داشت.حتى روزى در یک جلسه،آنحضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد،برخاسته،زشتیها و مفاسد یزید را برشمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن براى پسرش یزید،اعتراض کرد یزید نیز همچون پدرش،به حیف و میل بیت المال و کشتن انسانهاى با ایمان و ایجادفساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت.به والى مدینه نوشت که به زور ازسید الشهدا علیه السلام بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت،گردن او را بزند.براى سرکوبى هواداران امامحسین علیه السلام که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، «ابن زیاد»را به ولایت کوفهگماشت و به کشتن امام فرمان داد«ابن جوزى»در باره او گفته است: «چگونه قضاوتمىکنید در باره مردى که سه سال حکومت کرد،در سال اول حسین علیه السلام را به شهادترساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشتساخت و مدینه را براى لشکریان خودمباح گرداند و در سال سوم،خانه خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت.») کهاشاره به حادثه کربلاست و«واقعه حره»که مردم مدینه در سال 63 هجرى بر ضد والى قیامکردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگى وجنایات یزید بر آنان آشکار شد.
یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکرى براى قتل عام مردمفرستاد.در سال 64 هجرى نیز همان سپاه براى سرکوب قیام عبد الله بن زبیر به مکه هجومبردند و به مسجد الحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند.کعبه و مسجد الحرام سوخت وویران شد و عدهاى کشته شدند ننگها و آلودگیهاى یزید،بیش از آن است که در اینمختصر بگنجد. مدت حکومتیزید،سه سال و هشت ماه بود و در سال 64در«حوارین»از اطراف دمشق مرد و در«باب الصغیر»دمشق دفن شد
دوشنبه 18/10/1391 - 21:35
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
فضیلت یاد کردن سید الشهدا علیه السلام هنگام نوشیدن آب
حضرت سکینه دختر امام حسین علیه السلام فرمود: چون پدرم شهید شد او را در آغوش گرفتم و بی هوش شدم در آن حال شنیدم که می فرمود:
شیعتی ما إنْ شَرِبْتُمْ رَیَّ عَذْبٍ فَأذْکُرونی
أوْ سَمِعْتُمْ بِغریبٍ أو شهیدٍ فَأنْدَبونی
«ای شیعیان من! هر وقت آب خوشگوار نوشیدید مرا یاد کنید و هر زمان نام غریب یا شهیدی را شنیدید بر من گریه کنید» [1]
داوود رقّی گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم آن جناب آب طلب نمودند چون نوشیدند رقت کردند و چشم مبارکشان پر از اشک شد و گریستند:
سپس فرمودند: ای داود! خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند؛
«چه اندازه یاد حسین زندگی را ناگوار می کند من هیچگاه آب سرد ننوشم جز اینکه حضرت حسن علیه السلام را یاد کنم، و هر کس آب نوشد و حضرت حسین و اهل بیتش را یاد کند، و کشنده او را لعنت نماید خداوند صد هزار حسنه برای او بنویسد و صد هزار گناه از او محو کند و صد هزار درجه برای او بالا برد، و گویا صد هزار بنده آزاد کرده است و خداوند متعال روز قیامت او را با صورتی درخشان (با قلبی مطمئن) محشور فرماید»[2]
در حدیث دیگر امده است: هر کس آب بیاشامد و از تشنگی امام مظلوم در کربلا یاد کند و بر قاتلان سیدالشهداء لعنت کند مثل کسی است که هزار پیامبر خدا را از تشنگی نجات داده و هزار مرتبه در رکاب امام عادلی شهید شده باشد.[3]
[1]مصباح کفعمی ص 741
[2]کامل الزیارات ،106ب 34
[3]انوار الشهاده، 159 ف 14
سحاب رحمت، تألیف عباس اسماعیلی یزدی
دوشنبه 18/10/1391 - 21:30
[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]
فضیلت گریستن بر حضرت سیدالشهداء علیه السلام
احادیث زیادی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت عصمت علیهما السلام در فضیلت گریستن بر مصائب آنها خصوصا بر ابا عبدالله الحسین علیه السلام نقل شده است که به جهت تواتر مشکل سند نخواهند داشت. که ما به ذکر چند نمونه ارزشمند اکتفا می کنیم:
1- حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به جد بزرگوارشان امام حسین علیه السلام می فرمایند:
«مجالس ماتم برای تو در اعلی علیین (عالم ملکوت) بر پا شد حوریان بهشتی در عزای تو بر سر و صورت زدند و آسمان و ساکنانش و بهشت و نگهبانانش کوهها و دامنه هایش، دریاها و ماهیانش، و باغ های بهشتی و نوجوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعر الحرام و حرم خانه خدا و اطراف آن همگی در ماتم تو گریستند.
2- محمد بن مسلم نقل می کند که امام باقر علیه السلام فرمودند: هر مؤمنی که برای کشته شدن امام حسین علیه السلام گریه کند تا اشک بر گونه اش جاری شود، خدوند او را در غرفه های بهشتی جای دهد که همیشه در آنجا ساکن باشد.[1]
3- امام صادق علیه السلام فرمود: علی بن الحسین بر پدرش حسین بن علی علیه السلام بیست یا چهل سال گریست و هیچگاه طعام نزد آن حضرت گذاشته نمی شد مگر آنکه بر حسین علیه السلام می گریست روزی غلامی از حضرتش پرسید: یا بن رسول الله ! فدایت شوم می ترسم (از شدت گریه و حزن) هلاک شوید!.
فرمود: « انما اشکو بَثّی و حزنی الی الله و اعلم من الله ما لا تعلمون» (یوسف، آیه 86)
«همانا پریشان حالی و اندوهم را تنها به خدا می گویم و از جانب خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید»
«هیچ وقت متذکر شهادت اولاد فاطمه نمی شوم مگر اینکه به جهت آن گریه گلویم را می گیرد.»[2]
4- یکی از غلامان امام سجاد علیه السلام گوید: روزی مولای خود را دیدم که در ایوانی در سجده می گرید: به حضرتش عرض کردم مولایم ! آیا وقت آن نرسیده که اندوه شما پایان یابد؟
حضرت سر از سجده برداشت فرمود: وای بر تو به خدا سوگند کمتر از آنچه من دیدم به یعقوب رسید و او به خدا شکوه کرد تا انجا که فرمود: «یا اسفی علی یوسف؛ وااسفا بر فراق یوسف» (سوره یوسف، آیه 84)
جناب یعقوب تنها یک فرزند را گم کرده بود
«و انا رأیتُ أبی و جماعةً من اهل بیتی یُذْبَحون حَوْلی!؛ و من دیدمپدرم و گروهی از اهل بیتم را در کنارم کشته و سر بریده شدند…»[3]
5- ابو عماره نوحه سرا گوید: هیچ روزی نزد امام صادق علیه السلام از امام حسین علیه السلام یاد نمی شد که در آن روز حضرت متبسم دیده شود(بلکه در تمام روز محزون و گریان بود و مدام می فرمود:
«الحسین عَبْرَةُ کُلُّ مومنٍ؛ حضرت حسین اشک چشم (وسبب گریه و حزن) هر مومن است.»[4]
6- امام صادق علیه السلام فرمود: روزی امام حسین علیه السلام به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شد حضرت به او نظر فرمود و او را روی زانوی مبارک خود نشانید و فرمود:
« إنَّ لِقَتْلِ الحسینِ حَرارَةً فی قلوبِ المومنینَ لا تَبْرُدُ أبداً؛ همانا به خاطر کشته شدن حسین علیه السلام حرارتی در دل های مومنین است که هرگز سرد نمی شود.»
پس فرمود: پدرم فدای کشته هر اشکی!
به امام عرض شد: یابن رسول الله کشته هر اشک یعنی چه؟
فرمود: هیچ مومنی متذکر او نمی شود مگر آنکه گریان شود.[5]
7- امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: روز قیامت هر دیده ای گریان و هر چشمی بی خواب و خوفناک است مگر دیده کسی که خداوند او را به کرامت و بزرگی مخصوص فرموده و بر گرفتاری های حضرت حسین و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گریسته باشد و فرمودند: همانا خداوند به زمین توجه نمود و ما را اختیار کرد و برای ما شیعیان ما را انتخاب نمود. شیعیان ما را یاری می کنند با شادی ما شاد، و با حزن ما محزون می گردند، مال و جان خود را در راه ما می بخشند ایشان از ما هستند و به سوی ما بر می گردند.[6]
8- بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء علیه السلام ابلیس لعین از خوشحالی پرواز کزد و تمام زمین را بگشت و یاران خود را جمع کرد و به انها گفت: ای گروه شیاطین! امروز به آرزوی خود رسیدیم و مردم را جهنمی کردیم مگر کسی که در این مصیبت گریه کند و به دوستی آل محمد علیهما السلام پایبند باشد. پس تا می توانید مردم را به شک اندازید و از این مصیبت باز دارید تا زحمت ما به هدر نرود.[7]
آری! از بهترین راههای رسیدن به کمال انسانی و اوج بندگی پروردگار ، گریه بر سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. گریه ادای حق پیامبر و آل اوست و وسیله ی یاری آن حضرت می شود. گریه کننده به انبیای عظام و ملائکه مقرب و صالحان و عابدان تأسی نموده است چرا که انبیاء از آدم تا خاتم همه از گریه کنندگان بر آن حضرت بوده اند، و امید است در روزی که همه چشم ها گریانند؛ گریه کنندگان بر امام حسین علیه السلام مورد شفاعت پیامبر و آل او قرار بگیرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]بحارالانوار:101/323
[2]کامل الزیارات، 107 ب 35، ح1
[3]همان، ح2
[4]بحارالانوار، ج44، ص280
[5] مستدرک الوسائل، 10/318
[6] خصال، ج2،ص 625
[7]تذکرة الشهداء،ص 347
آخرین نظرات