◾️ باید دعا و هر کاری را که نتیجه اش نابودی و اضمحلال آنهاست انجام داد
✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
انگلیس با آن قدرت بعد از جنگ جهانی دوم نسبت به آمریکا هیچ شد. لذا باید دعا و هر کاری را که نتیجه اش نابودی و اضمحلال آنهاست (انگلیس و آمریکا) انجام داد، و نباید از روح (رحمت) خدا مأیوس شد. خدا می داند چه ایمانی می خواهد که انسان در شداید و گرفتاری ها ثابت قدم بماند. …
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۲
🌷در راهپیمایی ۴۰مین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامیمان با شکوه تر از قبل می آییم تا ثابت کنیم:
🌟۱.گرچه از مسئولین مان گله مندیم اما بی کفایتی آنها را به پای اصل انقلابمان نمیگذاریم❗️
🌟۲.هرچند هم از مشکلات اقتصادی به ستوه بیاییم دست از آرمانمان برنمیداریم👌
🌟۳.تا ثابت کنیم هیچ وقت از اصل انقلابمان خسته نشدیم و نمیشویم❌
🌟۴.تا ثابت کنیم تحریم های دشمن ما را هرگز از پای در نخواهد آورد⭕️
🌟۵.تا ثابت کنیم هیچ گاه پشت ولایت فقیه را خالی نمیکنیم⛔️
🌟۶.و هرگز عامل خوشنودی سلاطین و دژخیمان منطقه ای و فرامنطقه ای نخواهیم شد.❗️
🌟۷.تا ثابت کنیم همچون محسن حججی ها با تمام وجودمان پای آرمانمان ایستاده ایم و در این راه سرمان را هم میدهیم❗️
🌟۸. تا ثابت کنیم به آینده کشورمان با سرکار آمدن مسئولین انقلابی و با روحیه جهادی برای غلبه بر مشکلات حاضر امیدواریم❗️
🌟۹.و تا ثابت کنیم با خمینی کبیر و شهدایمان عهد بسته ایم تا رسالت آنها را کامل کنیم و از درخت انقلابمان تا رساندن آن به دست صاحب اصلی اش حجت بن الحسن مراقبت خواهیم کرد.🤲👌
زنان واقعا چه چیزی میخواهند؟
روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو، پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سوال بسیار مشکلی پاسخ دهد. آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد، و اگر پس از یکسال موفق به یافتن پاسخ نمی شد، کشته می شد. سوال این ب
ود:
زنان واقعا چه چیزی میخواهند؟
این سوالی حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود و به نظر می آمد برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل باشد. اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود، وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سوال در مدت یک سال پذیرفت.
آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد: از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار… . او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سوال پیدا کند. بسیاری از مردم از وی خواستند تا با زن جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها کسی باشد که جواب این سوال را بداند، مشورت کند. البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد چرا که وی به اخذ حق الزحمه های هنگفت در سراسر آن سرزمین معروف بود.
وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با جادوگر پیر ندارد. جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد، اما قبل از آن از آرتور خواست تا با دستمزدش موافقت کند.
جادوگر پیر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست آرتور و نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند! آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد. جادوگر پیر؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت، بوی گنداب میداد، صدایش ترسناک و زشت و خیلی چیزهای وحشتناک و غیرقابل تحمل دیگر در او یافت میشد. آرتورهرگز در سراسر زندگی اش با چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود، از اینرو نپذیرفت تا دوستش را برای ازدواج با جادوگر تحت فشار گذاشته و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت، از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد. او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با جان آرتور نیست. از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و جادوگر پاسخ سوال را داد. سوال آرتور این بود: زنان واقعا چه چیزی می خواهند؟
پاسخ جادوگر این بود: ( آنها می خواهند تا خود مسئول زندگی خودشان باشند)
همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد. پادشاه همسایه، آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و جادوگر پیر یک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند.
ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد، در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟ زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود. لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
زن زیبا جواب داد: از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان جادوگری پیر با مهربانی رفتار کرده بود، از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک و علیل باشد. سپس جادوگر از وی پرسید: کدامیک را ترجیح می دهد؟ زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن…؟.
لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد. اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران، همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد! یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کند ولی در شب، زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند.
اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید… انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟
اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟ انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.
.
.
.
.
آنچه لنسلوت انتخاب کرد این بود:
لنسلوت نجیب زاده و شریف، می دانست که جادوگر قبلا چه پاسخی به سوال آرتور داده بود؛ از این رو جواب داد که این حق انتخاب را به خود او می دهد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد. با شنیدن این پاسخ، جادوگر اعلام کرد که برای همیشه و در همه اوقات زیبا خواهد ماند، چرا که لنسلوت به این مسئله که آن زن بتواند خود مسئول زندگی خودش باشد احترام گذاشته بود.
نوشته شده توسط علی طایی
آخرین نظرات